محمد طاها محمد طاها ، تا این لحظه: 15 سال و 27 روز سن داره

یادداشتهای فرزندم

تابستان 98

نفس مامان امسال تابستان برای تو قشنگ ترین تابستان زندگیت بود چون کلاسهای تابستانی تفریحی خیلی خیلی خوبی رفتی، روزهای دوشنبه و چهارشنبه از ساعت 8 تا 16 میری فوتبال، شنا، بازی خلاصه کلی کیف کردی خوشحالم که گل لبخند را روی لبهای تو می بینم تو قشنگ ترین موجود زندگی من هستی مامانم، نفسم ،عمرم، محمدم خیلی مواظب خودت باش و این بدون که زندگی بدون تو برای من اصلا معنای ندارد. محمدم وقتی آنقدر بزرگ شدی که تونستی وبلاگت رو بخونی می خوام بدونی اگه من مثل عمه هات یا دوستای دیگه نتونستم برات خواهر یا برادری بیارم بدون نصفش به خاطر مشکلات جسمی من بوده و یه مقدارش به خاطر اینکه اگه یه بچه دیگه بیارم اون وقت نمی تونم اینطوری که الان بهت برسم اون موقع بهت ...
26 تير 1398

تقدیم به تو نفسم

نازنین پسرم همین که تو را دارم، بهترین هدیه ی دنیا را دارم، دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشان ترین ستاره نیستم در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم تو کهکشانی هستی از پر نور ترین ستاره ها کودک من….. روز به روز بزرگتر میشوی و من عاشق تر پسرک من…. ممنونم که به دنیای من آمدی و زندگی را برایم زیباتر از همیشه کردی پسر یعنی یه اتاق پر از توپ و تفنگ و ماشین، پسر داشتن یعنی کلاه و کفش های اسپرت کوچک یعنی کروات و پاپیون و کت ها و کفش های چرم مردونه سایز کوچک،پسر یعنی رقص هلیکوپتری و رپی یعنی عاشق آهنگ های ریتمیک خارجی بودن، پسر یعنی دوچرخه سواری بدون ترس… دوستت دارم….بیشتر از دیروز….کمتر از فردا&he...
11 اسفند 1397

کادوی روز زن

محمدم دلبندم!  اين نامه را به تو مى نويسم، به تو كه آينده منى! عزيزم….زيباترينم…. روزى كه تو را در درونم حس كردم…. نه آزمايش داده بودم…. نه فرشته ها برام خبر آوردن….. فقط صبح احساس كردم نقطه اى سپيد درونم مى جوشه… حس گرمى رگهامو پر كرده بود.  به فكر فرو رفتم، من قرار است به عنوان مادر چه چيزهايى به فرزند خود ياد بدهم و قرار است به زودى نام مقدس مادر را كه مسئوليت زيادى به همراه دارد را بر خود بگذارم!  آن روز كه درونم زاده شدى دوباره عاشق شدم و هميشه از خدا خواستم سالم و مهربان باشى. فرزند عزيزم، عشق من، دوست دارم آنچنان كه لياقتش را دارى برايت مادرى كنم، قلب من، از زمان...
11 اسفند 1397