بدون عنوان
محمد طاها توی جشن تولد با باباش کلی کشتی می گرفت و هر بار که می خورد زمین کلی می خندید مامان قربوش بره مرد حتی اگه دردش بگیره گریه نمی کنه جداً محمدطاها نسبت به بچه های همه سن و سالش هم ماشاء الله خوب می فهمه هم خوب درک می کنه یه نمونه اش بگم باور نمی کنید ما چند روز پیش رفته بودیم امام زاده صالح وقتی رسیدم براش یه انگشتر خریدم بعدش گفتم آقای محمدطاها دیگه پول باهم نیست بهونه گیری نکنی بچه تا مترو حرف نزد تا اینکه تو مترو بهش گفتم محمدطاها چی شده مامان گفت مامان جون ببخشید ولی من تشنه ام گفتم خوب چرا نگفتی؟ گفت آخه شما پول نداشتید عیب نداره میریم خونه آب می خوریم باور کن اگه بچه دیگه ای بود کلی بهونه گیری می کرد و این بچه تا خونه هیچی نگفت ...
نویسنده :
مادر
11:08