سلام امیدوارم از وبلاگ پسرم خوشتون آمده باشه دیروز اتفاق جالبی پیش اومد که می خواهم براتون تعریف کنم چند روزی بود که طاها برای رفتن به مهدکودک مقاومت می کرد وقتی علتشو می پرسیدم می گفت یکی از مربیان مرا کتک میزنه وقتی از مدیر مهدکودک پرسیدم گفت محمد طاها سر کلاس یک باند درست کرده که این 5 نفر به حرف محمدطاها گوش می دهند وقتی معلم داره درس می ده اونها مشغول بازی کردن هستند وقتی سوال می کنه همه جوابها را خودش می ده سرکلاس ژیمناستیک هر جوری که دوست داره کار می کنه خلاصه که بچه شر مهدکودک شده با پدرش صحبت کردم باهش کلی حرف زد قرار شد دیگه پسر خوبی بشه البته وقتی با پدرش صحبت می کردم می گفت طاها مثل خودم چون منم تو مدرسه بچه ی شری ب...