محمد طاها محمد طاها ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

یادداشتهای فرزندم

بدون عنوان

ای رب من صدایم را میشنوی؟؟ ای مونس دلتنگیهایم!! هر زمان که میشکنم ..هر گاه که زخم میشود دلم از تیغ زمانه سرم را بلند میکنم این بار هم شکسته های دلم را جمع میکنم وکنار میگذارم دوباره می ایستم اشک هایم را نگه داشته ام برای خودت میدانی که هیچ چیزی جز اشک ندارم.... فهمیدم هنوز به معنای واقعی آرامش ندارم که اینگونه با هر تلنگری میشکنم!! تمام سعیم براین بوده آن شوم که دیگران از اعمال ورفتارم نرنجند غافل از اینکه بیراه میرفتم !باید آن شوم که تو میخواهی خسته ام از حال خودم!از غفلتم.. دوباره دنبال فرصتم تا تغییر کنم !فرصتی که آغاز تصمیمات بزرگ باشه ...   تا خدا بنده نواز...
12 شهريور 1392

بدون عنوان

من خدا را دارم کوله  بارم بر دوش ، سفر ی میباید ، سفری تا ته تنهایی محض ، هرکجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، فقط آهسته بگو :   من خدا را دارم ...
12 شهريور 1392

بدون عنوان

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند گاهی  یک مرد انقدر بغض دارد که فقط باید مرد باشد تا گریه کند ...
12 شهريور 1392

بدون عنوان

مهرآفرینا!       سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم تا ذره ذره وجودم را به معراج نگاهت، پرواز دهم می ایستم به قامت دربرابرت تاعظمتت راسپاس گویم به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم…  چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست  چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یاد ت…  پروردگارا! دستان دعایم را          به عرش الهیت برسان ، دلم را به حلاوت دوستیت و چشمان باران زده ام رابه دیدارت نورانی گردان .   طناب دار   &nbs...
12 شهريور 1392