بدون عنوان
سلام آقا محمدطاها
امروز جمعه ١٠/٨/١٣٩٢عمه الهام زنگ زد که شام میان خونه ما عمه الهه و عمو حسن هم با اونها اومدند شما کلی بازی کردی ولی وقتی آخر شب هم رفتند تو رفتی تو رختخواب زود خوابیدی وقتی اومدم بالای سرت دیدم تو تب داری می سوزی من و بابایی تا صبح بالای سرت بیدار موندیم
و پاشویت کردیم تا تبت بیاد پایین و به دستور دکترت بهت استامینوفن دادیم من وبابایی فکر میکردیم خدای
نکرده سرما خوردی اما صبح که دکتر دیدت گفت آنفولانزاست و احتمالا از این ویروس جدیدا گرفتی خلاصه کلی نگرانت شدیم ولی خدا شکر الان حالت خوب شده به هر حال من و بابات عاشقتیم و محمدطاها رو یه عالمه دوست داریم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی