بدون عنوان
بدون عنوان
پسرم کلاسهای درسیش تمام شد الان دو هفته است اسمشو نوشتم کلاس خمیر سازی خیلی این کلاس دوست داره تا حالا یه خرگوش، لاک پشت، ستاره دریایی، موش درست کرده خیلی خوشگله من هم می خواهم بذارم توی کمدش تا یادگاری براش بمونه راستی دو شب که محمد طاها می ره توی اتاقش و روی تختش می خوابه بهش قول دادم که اگه ده شب تنها بخوابه فرشتها پازل ماشین مسابقه رو بهش هدیه می دند محمدطاها دو تا شعر جدید دیگه یاد گرفته ...
نویسنده :
مادر
13:48
بدون عنوان
بدون عنوان
بعد از کشیدن نقاشی مسابقه قرآن بود که پسرم رفت و سوره لپل رو با معنی برای حاج آقا خوند باورتون نمی شه حاج آقا تعجب کرده بود که این بچه سوره حمد و توحید رو بلد نیست ولی سوره للیل رو با معنی از حفظ می خونه بعداز ظهر زنگ زدم روابط عمومی دیدم پسرم برنده شده و یک بن جایزه گرفته بعد از اینکه جایزه شو گرفت ( بن هفت هزار تومانی) رفتیم فروشگاه و باباش مبلغی روش گذاشت و طبق معمول یک ماشین خرید نمی دونید از خوشحالی تو پوست خودش نمی گنجید مبارکت باشه عزیزم ...
نویسنده :
مادر
9:21
بدون عنوان
بدون عنوان
این عکس ماله جاییه که رفته بودیم جاتون خالی تو آلاچیق آش رشته خوردیم ...
نویسنده :
مادر
12:54
بدون عنوان
روز دوم بعد از خوردن صبحانه محمد طاها رفت و توی مسابقه نقاشی که اونجا برگزار میشد شرکت کرد این نقاشی پسرم و موضوع نقاشی عکس پدر و مادر بود من و باباش بیرون منتظر محمد طاها بودیم و بابت همین نقاشی ما نیم ساعت منتظر شدیم کلی ذوق می کرد ...
نویسنده :
مادر
12:49
خاطرات شمال
ما در تاریخ 20/3 لغایت 24/3 رفتیم شمال جای شما خالی، خیلی خوش گذشت. هوا خیلی خیلی عالی بود روز اول تا رسیدم رفتیم بیرون تا بگردیم یه کمی که قدم زدیم رسیدیم به پارک که محمد طاها سوار سورسوره بادی شد و پاش پیچید و با کله از اون بالا اومد پایین خدا بهمون رحم کرد کمی فقط پوست صورتش زخمی شد ولی خیلی ترسیده بود بقیه اش خوب بود ...
نویسنده :
مادر
12:48