محمد طاها محمد طاها ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

یادداشتهای فرزندم

بدون عنوان

                                                   پسر گلم درحال بستن بندهای کتانیش ...
25 تير 1392

بدون عنوان

پسرم کلاسهای درسیش تمام شد الان دو هفته است اسمشو نوشتم کلاس خمیر سازی خیلی این کلاس دوست داره تا حالا یه خرگوش، لاک پشت، ستاره دریایی، موش درست کرده خیلی خوشگله من هم می خواهم بذارم توی کمدش تا یادگاری براش بمونه راستی دو شب که محمد طاها می ره توی اتاقش و روی تختش می خوابه بهش قول دادم که اگه ده شب تنها بخوابه فرشتها پازل ماشین مسابقه رو بهش هدیه می دند محمدطاها دو تا شعر جدید دیگه یاد گرفته ...
18 تير 1392

بدون عنوان

                                                                                                                                                  هر کی به من رای بده  ...
11 تير 1392

بدون عنوان

بعد از کشیدن نقاشی مسابقه قرآن بود که پسرم رفت و سوره لپل رو با معنی برای حاج آقا خوند باورتون نمی شه حاج آقا تعجب کرده بود  که این بچه سوره حمد و توحید رو بلد نیست ولی سوره للیل رو  با معنی از حفظ می خونه بعداز ظهر زنگ زدم روابط عمومی دیدم پسرم برنده شده و یک بن جایزه گرفته بعد از اینکه جایزه شو گرفت ( بن هفت هزار تومانی) رفتیم فروشگاه و باباش مبلغی روش گذاشت و طبق معمول یک ماشین خرید نمی دونید از خوشحالی تو پوست خودش نمی گنجید مبارکت باشه عزیزم  ...
6 تير 1392

بدون عنوان

روز دوم بعد از خوردن صبحانه محمد طاها رفت و توی مسابقه نقاشی که اونجا برگزار میشد شرکت کرد  این نقاشی پسرم  و موضوع نقاشی عکس پدر و مادر بود         من و باباش بیرون منتظر محمد طاها بودیم و بابت همین نقاشی ما نیم ساعت منتظر شدیم کلی ذوق می کرد     ...
5 تير 1392

خاطرات شمال

ما در تاریخ 20/3 لغایت 24/3 رفتیم شمال جای شما خالی، خیلی خوش گذشت. هوا خیلی خیلی عالی بود روز اول تا رسیدم رفتیم بیرون تا بگردیم یه کمی که قدم زدیم رسیدیم به پارک که محمد طاها سوار سورسوره بادی شد و پاش پیچید و با کله از اون بالا اومد پایین خدا بهمون رحم کرد کمی فقط پوست صورتش زخمی شد ولی خیلی ترسیده بود بقیه اش خوب بود     ...
5 تير 1392