یادداشتهای فرزندم

راستی گفتم که محمدطاها رو توی کلاس ژیمناستیک ثبت نام کردم کلی از این کلاس راضی و برای رفتن به این کلاس ذوق  می کنه نمی دونید چه حرکاتی از خودش نشون می دهد مثل چرخشی، بالانس، هلکوپتری ..... ولی من یه مقداری می ترسم که مبگن این ورزش مانع رشد قدش میشه لطفا اگر اطلاعاتی دارید در اختیار من بذارید مرسی   ...

این عکسهم مال زمانی که می خواست تئاتر بازی کنه الهی فداش شم کلی ذوق می کرد همش من و باباشو صدا می کرد تا نگاهش کنیم کلی بهش خندیدم ...

خوب یادتونه گفتم توی ماه رمضان رفتیم باهم نذری بگیریم ولی حلیم ریخت روی دست محمدطاها و دستش سوخت خیلی روز بدی بود هیچ وقت یادم نمیره هنوز هر وقت یادش می افتم خیلی ناراحت میشم عکسهای اون روز رو هم براتون می ذارم می بینید چقدر ناراحته ...

پسرم در تیپهای مختلف ...

پسرم با ماشینش داره کارتون نگاه می کنه ...

...

پسرم در حال استراحت کردن و تلویزیون دیدن ...

گفته بودم باباش براش یه میز و صندلی خوشگل خریده بود این عکسش کلی باهش حال می کنه ...

این عکسهای متعلق به پارک آب و آتش که همگی باهم جاتون خالی رفتیم و کلی هم خوش گذشت ...

سلام خیلی وقته مطلبی براتون نفرستادم اول: اینکه محمد طاها باباش براش یک میز و صندلی خیلی خیلی خوشگل قرمز خریده که کلی باهش حال می کنه می ره رویش شعر نقاشی نقاشی شبکه پویا رو می خونه نقاشی میکشه. دوم:یه اتفاق خیلی خیلی بد دیروز 8/5/92 براش افتاد که می خوام براتون بگم بچه دیروز اومد با من بیاد نذری بگیره خانمو از دستش حلیم افتاد ریخت روی دست پسرم کلی پسرم گریه کرد الهی بمیرم خیلی دلم براش سوخت خدایش کلی با خودم دعوا کردم که چرا اصلا بچه رو بردم ولی خدایش خیلی با مرام سومین: اتفاق اینکه ایشاء ما سه شنبه می رم مشهد پسرم کلی ذوق داره برای همتون کلی دعا می کنم ...