محمد طاها محمد طاها ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

یادداشتهای فرزندم

نفس مامان

نازنین پسرم! همین که تو را دارم، بهترین هدیه دنیا را دارم... تو را در آغوش می‌گیرم. گوشم را روی قلبت می‌گذارم و از صدای تند و منظم آن آرامش می‌گیرم. یاد شب‌ها و روزهایی می‌افتم که این صدا را از درون وجودم احساس می‌کردم. چه شیرین بود آن‌وقت و چه شیرین‌تر است حالا. تو بوی بهشت می‌دهی. شب‌ها گاهی بی‌تابی می‌کنی و من فکر می‌کنم دوری از بهشت است که بی‌تاب‌ات می‌کند. آشنایان گریه‌ات را به دل درد ربط می‌دهند و می‌گویند همه نوزادان این‌گونه هستند. آنها دلداری‌ام می‌دهند. اما من غصه می‌خورم که مجبورم صداهای ناله‌مانند ضعی...
19 آبان 1397

محمدم یادت باشه

پسرم واقعیت دنیای بیرون پر است از واقعیت های سیاه و ناخوشایند. سعی نکن به بهانه واقع نگری رنگ های زیبای زندگیت را حذف کنی. سعی کن با کوچک ترین بهانه ها رنگی به زندگیت بیفزایی. سعی کن با بهانه و بی بهانه شاد باشی و بخندی. زندگی پر از سختی و غم است، پس دیگر نیازی به غم بیشتر نیست. تو سعی کن کمی از ناراحتی های آن بکاهی و لبخندی بر لب دیگران بنشانی.
19 آبان 1397

روزدانش آموز

امروز برات یه کیک کوچولو گرفتم و روز دانش آموز جشن گرفتیم البته با هما و سبحان خیلی خوش گذشت ایشالله جشن رفتن دانشگاه روبگیرم نفس مامان به من قول دادی که به عنوان دکتر مغز می ری توی بیمارستان مغز به امید اون روز خیلی دوستت دارم ...
13 آبان 1397

برای توکه زندگیم با تو رنگی شد

سلام پسر نازنینم، گفتم برایت بنویسم از آنچه در دل دارم و نمی توانم بگویم… شاید مجالی نباشد که برایت بگویم… نمی دانم که اصلا این دلنوشته روزی چشمهای زیبای تو را زیارت خواهد کرد یا نه… نمیدانم آن روز ها کجایی و شبها در آغوش کدام یار آرامش را در می یابی و صبح ها با نسیم نفس کدام دوست بیدار می شوی… ولی مهم این است که الان شبهایم را با گرمای آغوش تو آغاز می کنم و صبح ها با صدای نفس تو روز را از سر می گیرد كوچک رويايی من دنيا اگر خودش را بكشد نميتواند به عشق من به تو شك كند. تمام بودنت را حس مي كنم… حاجتی به استخاره نيست عشق ما… عشق من و پدرت به تو عشق تو به من و پدرت يك پديده است… ...
4 مهر 1397

برای محمدم

دوستت داشتم دوستت دارم و دوستت خواهم داشت از آن دوستت دارم ها که کسی نمی داند که کسی نمی تواند که کسی بلد نیست ! . . مواظب خودت باش محمدم یک تار موی تو شاهرگ من است ! محمدم ! وقتی که به تو نگاه میکنم نمیتونم وجود خدا رو منکر بشم آخه فقط خدا میتونسته موجودی رو به زیبایی و حیرت انگیزی تو خلق کرده باشه پسر داشتن حس شیرینیه ….دنیای معصوم وکودکانه اش به من که یک زن هستم حس آرامش عجیبی میده…. وقتی که از همه مرد های زندگیم نا امید میشم و به یه گوشه پناه میبرم، یه مرد کوچولو میاد پیشم که نه شوهرمه ، نه پدرمه، ونه برادرم . اون تنها عشق زندگی منه که بادستای کوچولوی مردونه اش موهام رو نوازش میکنه و برای اینکه غصه هام رو فر...
4 مهر 1397